چند روز پیش صبح اینقدر حالم بد بود که نتونستم برم سر کار 

تا ظهر گوشیم کلی زنگ خورد ولی اصلا برام مهم نبود بی خیالش شدم :|

بعد ظهر که رفتم کارگاه کلی دوستام امدند سراغم گفتندصبح کجا بودی؟  نگرانت شدیم

دوستم که تهران درس میخونه نمیدونم از کجا فهمیده زنگ زد بهم میگه اگه حال احوالت خوب نیست

بیا چند روزی اینجا با هم بریم گردش و.....

دوستان خوب اینطور وقتا خودشونو نشون میدند 

......

تصمیم گرفتم زندگی کنم زندگی

نظرات 1 + ارسال نظر
یه آدم چهارشنبه 3 تیر 1394 ساعت 19:14

مگه تا حالا چیکار میکردید؟

بعضی وقتها ادم اینقدر خودشو سر گرم مسائل روز مره میکنه که فراموش میکنه یکمم زندگی کنه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.