ارامشی که خیلی وقته دنبالشم تو کتاب خونه پیداش کردم :)
شنبه شب نتونستم برم از پریشب شروع کردم برم یکم استرس داشتم بعد چند سال ولی حسه خیلی خوبی داشتم ذهنم خیلی اروم شده بود کاش میشد کار زندگیمو رها کنم فقط درس بخونم همیشه برداشتمن اولین قدم خیلی سخته دور تا دورم پر پسرایی بود که مثل چند سال پیشه خودم بودند کاش قدر لحظاتشونو بدونند که تکرار نشدنیه
یه روز یه جمله شنیدم خیلی برام تاثیر گذار بود مثلا تو موسیقی مثلا تو حرفه ای که امروز کارمه و.....
کسی که یک کوه را جابه جا میکند از سنگ ریزه هایه پایه کوه کارشو شروع کرده
به تمام هدف ها تو زندگی میشه رسید فقط باید یاد بگیری که خسته نشی که پشته کار داشته باشی
......
داداشم امسال رفت کربلا کاراش افتاد رو دوش من
یه بابایی امروز زنگ زد رو گوشیش سلام احوال پرسی کرد وقتی فهمید نیست لحنش عوض شد هزار تا بد بیراه به امام حسین داداش ما که زاعرش بود گفت که چرا چک منو راه ننداخته من اصلا پشته گوشی خشکم زده بود گفتم قضیه چیه گفت یه چک از داداشت دارم پول نشده مبلغشو پرسیدم یه خورده ای حساب دادشم کسری داشت گفتم ظهر برو بگیر از تو یه حسابا دیگش پولو ریختم به این حسابش قضیش حل شد
ولی چیزی که منو خیلی ناراحت کرد و بعد این که چکش پاس شد زنگ زدم بهش گفتم این بود چرا همه چیزو بهم ربط میدیم یعنی چی به امام حسین کربلا اینا دریوری میگی اقا این رفته مسافرت چه فرقی میکنه فکر کن رفته شمال هیچی نگفت
نمیدونم چرا وقتی یه ادم نماز خون یه گناهی خطایی میکنه میگن ببین این نماز خونه این طوریه پس همشون این طورین و....
این قاضوتا منو خیلی میسوزنه مخصوصا که من خودم ادمه مقیدیم خدا نکنه یه اشتباهی بکنیم انگار امام معصوم عمل حروم مرتکب شده
بابا هر ادمی خطا میکنه اشتباه میکنه چرا ربطش میدیم به قضایا دیگه :|
......
ابگرم کنمون خراب شده بود تعمیر کار اوردیم
وقتی درشو باز کرد یه نعل اسب رو شعله پخش کنش بود که روش کلی چیز نوشته بودن
من در این باره هیچی ندارم بگم :|
نعل اسب؟!تو آبگرمکن؟
دیدی گفتم با وحید برو نرفتی...بیا ...خخخخ...
خیلی خوبه رفتین کتابخونه...امیدوارم همش بری...یعنی چند شب پیشا که پست قبلیتو خوندم برام سوال شد الان که وسط ساله دیگه...پس درس و کنکور اینا نیست...خوندن تفننی لاید...الان تو این پست یه انرزی نهفته دیدم که میشه در پسش خیلی چیزا فهمید....
اره:/
هدف هایه بزرگی دارم دعا کن بهشون برسم
بسیار خووب! موفق باشی و ثابت قدم! من همیشه واسم سواله چطو میشه تو کتابخونه درس خوند؟!! یکی داره پچ پچ میکنه ک بد تر از حرف با صدای بلنده! یکی موقع مطالعه تیک داره، با دست یا پاش ضرب میگیره، یکی داره خرت خرت ی چی میخوره و .....
منم از شما یاد بگیرم، کتابای چن سال خریده و نخوندمو بخونم!
با ی چوب همه رو زدن و قضاوتایی ازین دست اصن کار درستی نیس! اما خب مسلمن انتظار رفتار درست از کسی ک نماز میخونه بیشتره، چون نماز ک بخونی باید ب ی چیزا مقید باشی! وگرنه آدم چ فرقی داره با اونی ک نمیخونه! با اونی ک عالمو محضر خدا نمیدونه!
من به هیچ وجه نمیتونم تو خونه درس بخونم اول که خوابم میگیره دوم که مادرم درس خوندم براش بی معنیه یعنی من اکه دارم درس میخونم یعنی بیکارم باید یه کار برام بتراشه بکنم و اینکه خونمون خیلی شلوغه اصلا جایه درس خوندن نیست کتاب خونه عالیه
هر کسی میتونه اشتباه کنه حرف من اینه اگه یه مسلمون اشتباه کرد نشون از بدیه اسلام نیست
امیدوارم همیشه پر آرامش باشی ...
عجب!
وای وای وای
طلسمه!!!!!!
مواظب باشید!
ممنتون:)
اره فکر کنم خدا بخیر کنه