مدیر قبلی کتاب خونه همون دوستم بود که قبلا نوشتم تو سن سی چند سالگی با یه خانم وکیل ازدواج کرد
خیلی مرد درشت هیکل با جذبه ای بود کلا همه ازش حساب میبردند
با مسئولین مسجد به مشکل بر میخوره عوضش میکنند الان یه اقایه دکتر مسنی رو گذاشتند مسئول هیچ کسم حرف اینو نمیخونه ازش حساب نمیبره کلی جوون کله شق که هر کدوم میخواند حرف خودشونو به کرسی بنشونند
نتیجش مبشه دعوا
امشب دیگه نیم ساعت درس خوندیم چندتاشون دعواشون شد یکیشون لامپا رو خاموش کرد به چهل نفر گفت کتاب خونه تعطیل اقایه مسئولم که اصلا رو هوا بود
نمیدونست چکار کنه همه چیز ریخت بهم
اگه این طور پیش بره علی رقم میل باطنیم فکر کنم باید بیام خونه درس بخونم
........
برای چه رشته ای درس میخوانید ؟
خیلی چیزا در نظرم هست هنوز به نتبجه قاطع نرسیدم