یه دوستی خواهر بزرگم داره پذشکه دو تا پسر داره یکیشون کانادا زندگی میکنه یکیشون  اصفهان

 این خانم از طریق خواهرم با من اشنا شد منم مثل خواهرم برام بود هر موقع کاری در رابطه با طلا داشت بدون هیچ چشم داشتی براش انجام میدادم ایشونم مثل یه خواهر برام بودندیادتونه یه بار تو یه پستام نوشته بودم یه چک داشتم گیر پول بودم یه نفر زنگ زد بهم کارمو راه انداخت ایشون اون یه نفر بودند بدون هیچ مدرک درخواستی   بهم اعتماد کردند از میونه حرفایه خواهرم فهمیده بود دیگه زنگ زده بود به خودم حتی خواهرمم نمیدونست  خلاصه رابطه ما در همین حد بود تا اینکه یه بار تو جمع خانوادگی خواهرم گفت امروز تولدشونه من گفتم از جانب من تولدشونو بهشون تبریک بگو  این دوکلمه گفتن ما همانا  حمله المان نازی به لهستان هم همانا 

انگار حالا این خانم داره مخ مارو میزنه و..... اصلا یه کاری با این بنده خدا کردند  زنگ زد گفت خداوکیلی من قصد بدی از این ارتباط نداشتم و... بعدم خدافظی کرد  من فقط پشته تلفن مثل لبو سرخ شده بودم :/

دیگه هم ازشون خبری نشد 

یکی به من بگه با این قوم الظالممین چکار کنم ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.