امشب تو راه بر گشت یه نفر دست گرف سوارش کردم برسونمش همین که داشت سوار میشد همو شناختیم یه همکلاسی دوره دبیرستانم بود
سوار شد تا در خونشون رسوندمش همه راه پشت موتور گریه کرد زنش تازه امشب وضع حمل کرده بود بنده خدا پول نداشت مرخصش کنه
قیبل رو مینی بوس بود گفتم اونو چکا ر کردی گفت مینیبوسو فروختم همین که فروختمش قیمتش سه برابر شد (دوره اقایه خدمتگزار که قبمتا یه دفعه چند برابر شد )دیگه نتونستم بخرم یکم بدهکار بودم بدهکاریامو دادم خلاصه پولش تموم شد رفت حالا هم ما موندیم یه دنیا خرج بیکار
یه چند بار امدم از این ذکرا که وضع اقتصادیو خوب میکنه بهش بگم ترسیدم هر چی از دهنش در میاد به اسلام مسلمون اینا بگه دیگه هیچی نگفتم :/
به لطف سیاست سیاست مدارایه کشورمون
از این موارد خیلی میبینم ولی نمیدونم چرا این یکی اینقدر سوزوندم :/