گر دیو و پری حارس باتیغ و سپر باشد
چون حکم خدا آید آن زیر و زبر باشد
بر هر چه امیدستت کی گیرد او دستت
بر شکل عصا آید وان مار دوسر باشد
وان غصه که میگویی آن چاره نکردم دی
هر چاره که پنداری آن نیز غرر باشد
خودکرده شمر آن را چه خیزد از آن سودا
اندر پی صد چون آن صد دام دگر باشد
آن چاره همیکردم آن مات نمیآمد
آن چاره لنگت را آخر چه اثر باشد
از مات تو قوتی کن یاقوت شو او را تو
تا او تو شوی تو او این حصن و مفر باشد ..
این غزل مولانا در دبوان شمس رو امروز خوندم حیفم امد این راه زندگی رو با شما به اشتراک نزارم با تفسیرش بخونید و مطمئن باشید از خیلی دردها نجاتتون میده
حدودا هفت سال تو یه فروم با اسم مستعار عضو بودم خیلی از افرادی که اونجا باهاشون دوست شده بودم از سر لطف میخواستند که این اشنایی رو به دنیایه واقعی بکشند ولی بر اساس دلایلی هیچوقت اینکارو نکردم تو چند هفته پیش رفتم مغازه ای که برا خانه اینترنت خرید کنم همین طور که با فرو شنده صحبت میکردیم شروع کردم از خواطرات سربازی و کارم بگم یه یه دفعه برگشت طرف و گفت نیما تو یی؟ خخخخ هنگ کردم گفتم اره خودمم بهترین دفاع همیچین مواقعی همراه شدنه خخخ خلاصه تازه هر کار میکردم ازم پول نمیگرفت
دو تا بچها فروم بودند که مسئول فروش نت بودند
چقدر دنیا کوچیکه و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
یکیشون اسمش سهیل بود