انسان ها راحت میتوانند خود را تغییر دهند به شرط اینکه دیگر چیزی برایه از دست دادن نداشته باشند
به شرط اینکه راه دیگری وجود نداشته باشند
اینجور وقتها یا تغییر میکنید یا دخلتان میاید
مراقب دخل هایتان باشید
خونه ساختن واقعا سخته کار صبر ادم از جمیل جزیل و...رد میکنه یه کاری باهات میکنه که رب ربت رو از بر کنی خخخخخ
ولی چندتا خوبی داره اینکه میدونی خونت اونطور که دوست داری ساخته میشه یا اینکه مطمئنی مصالحش انچه که پول میدهی هستند
در دوران نوجوانی پیش یک بساز بنداز کار میکردم دیوار ها رو با گل میچید موزایک هارو با گل میچسباند باور کنید من میترسیدم تو اون خونه بلند نفس بکشم هنوز هم هر وقت میخواهم از درب ان خانه رد بشوم ناخود آگاه سرعتم را کم میکنم که نکنداز بخت ما لرزه ای بر زمین بیافتد خانه برسر صاحب خانه که چه عرض شود برسر ماهم خراب کند بی پدر اینقدر مومن بود که موقع اذان به من میگفت ضبط را خاموش کن گناه است خوبیت ندارد ولی مزد شاگردانش را نمیداد یا اینقدر با وجدان بود که میگفت اگر فردا این خانه خراب شد مسئولش تویی آخر تو از سیمان کم استفاده میکنی .ببینید ادمهایه بی پدرها اینگونه اند
روزی در دوران طفولیت مادرجان گزی به من داد من هم خوشحال از مهر مادرم گز را با لذت تمام خوردم برایم شیرین تر از شیرینی که شیرن تر از عسل بود خوردن گزی بود که از دست مادرم گرفته بودم وقتی که خوردن گز را با لذت تمام خوردم و درحسرت چگونه تمام شدن آن گز بودم که مادرم نگاه زیبایی بهم کرد و گفت از همان اول هم احمق بودی گز را از داخل اشغال ها دادم بخوری تا واکنشت را ببینم
من که گویی به یک باره از پنتهوس بلندترین برج در بهشت به اعماق جهنم فرو رفته بودم هیچ نتوانستم بکنم آنروز فهمیدم دیگر به خدا هم نباید اعتماد کنم
امروز بعد از حدود 15سال از آن قضیه باز مادرم بهم شیرینی داد یاد آن روز افتادم تنم باز لرزید
تیتر این نوشتم یکم به فکرتون برد مگه نه ؟ :))
آقا ما سالها در درگاه خدایه عزوجل ناله سرمیدادیم که خدایا همه میگویند که برایه تو هرکاری سهل است ؛خدا خیرت دهد یک هوری خوش سیما خوش صحبت خوش اندام برسان که ما اینقدر در کف نمانیم.
سالها گذشت ما همچنان اندر خم یک کوچه بودیم منتظر لطف یار که یاری برساند
تا که امروز با لباس هایه پلو خوریمان و بسیار شسته و روفته به در مغازه لوازم التحریری چند محله آن طرف تر برفتیم که ناگاه چشممان به اندام زیبایش افتاد ؛بسیار قد بلند و خوش استایل ؛چشمها زاغ؛موها بور بسیار خوش صحبت متبن خنده رو گویی براستی آیتی بود از آیت هایه خدا بر رویه زمین
در اولین نگاه گویی هزار سال است که مرا میشناسد چنان قربان صدقه مان میرفت که از مادرمان تا بحال نشنیده بودیم آنقدر به قربان ما میرفت که کم کم خودمان هم داشت باورمان میشد تنها مردجذاب این سرزمینیم
خلاصه چنان که مستحضرید در مصاحبت یار روزها به مانند ساعت و ساعت هابه مانند دقیقه و دقیقه ها به مانند ثانیه ها میگذرند دیگر ببنید در این چند ثانیه که انجا بودم چه برمن گذشت .حال برمیگردیم به سوال اول که پرسیدم با خواندن این متن باید بیشترم به فکر فرو رفته باشید
از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد این بنده خدا همه چیزش کامل بود ولی مشکلی داشت که شرمم میشود از گفتنش
گویا قرار بوده که ایشان دختر متولد شوند ولی از بخت بد پسر بدنیا امدند: )))