-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 دی 1395 12:05
حالا من پست نمیزارم شما نباید یه حالی از من بپرسید ؟:) سلام علیکم چه خبرا خوش میگذره بهتون ؟ من که دخلم امده یعنی پوستم کنده شده دیگه کار نمیرم نشستم درس میخونم اینقدر سخته مخصوصا ریاضی اگه دوستم نبود اینکار نشدنی بود ساعت ها وقت گرانبهاشو برا من صرف میکنه هر کسه دیگه ای بود احساس دین بهش میکردم ولی اینقدر دوسش دارم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 مرداد 1395 23:00
اول بگم خیلی دوستون دارم و اینکه دلم براتون تنگ شده بود این دو روز تعطیلی دوستم دعوتم کرد تهران نمیخواستم برم کلی درس برا این دوروز اماده کرده بودم دلیل نرفتنمم براش گفتم معمولا وقتی بهش میگفتم بدلیل درسم نمیتونم کاری انجام بدم قبول میکرد ولی دفعه اصرار کرد که برم منم دیگه نه نتونستم بگم :) ساعت 22 تصمیمم قطعی شد برا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 تیر 1395 00:58
امروز دوستم کمکم میکرد تا مشکلات فیزیکم حل بشه اینجور که من فهمیدم تلاشم برا رسیدن به هدفم خیلی کمه نت زیاد وقتمو نمیگیره ولی فکرمو زیاد درگیر میکنه برا همین فعلا اینجارو تعطیل میکنم و بعدم کلا گوشیمو میزارم کنار و همون گوشی ساده قدیمیمو بر میدارم اگه اتفاق خاصی برام نیافته که دوست داشته باشم دربارش بنویسم اینجا رو تا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 تیر 1395 10:24
چقدر دلم هوس شمال کرده :/
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 تیر 1395 00:21
بعضی ادما هستن تویه خانواده اینا هم زندگی خودشون زهر مار کردند و هم زندگی بقیه افراد خانواده رو به نظرتون باید با اینا چکار کرد ؟ ... داره شیطان درونم ازاد میشه ها ها هاهاهاها
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 تیر 1395 16:51
این شاگرد جدید کنارم نشسته بود یه تفر یه کار برام اورد شاگرد گفت مامانم خواهر این برام خواستگاری کرده من قبول نکردم وضع باباشو خوب نیست گفتم خوب کاری کردی گفت چطور گفتم اخه فلانی که از تو هزار پله سر تره باهاش ازدواج کرده دهنش باز مونده بود چند دقیقه بعد گفت دختر اولی رو گرفته یا دومی گفتم اولی گفت ما برا دختر دومی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 تیر 1395 04:12
های اینم از اخرین سحری :)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 تیر 1395 03:09
سر سفره افطار بحث ازدواج من پیش امد مامانم گفت طوری نیست حالا یکم دیر تر ازدواج کنی عوضش پخته تر میشی من با پخته شدن مشکلی ندادم ولی میترسم بسوزم خاکستر بشم خبری نشه :)) البته خودمم الان از ازدواج منصرف شدم اگه ازدواج کنم از درسم عقب میمونم چند وقت پیش خواب دیدن کاشان پذشکی قبول شدم :)) خستگی یه عمر سختی و مشقت از تنم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 تیر 1395 12:33
نمیدونم من سوسول شدم یا افتاب خیلی گرم شده اندازه سی ثانیه رفتم تو بازار پوستم الان داره میسوزه ..... تو اپارات کلیپ هایه تک نوازی سه تار استاد محمد رضا لطفی رو حتما ببینید
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 تیر 1395 20:04
پسره عوضی معلوم نیست تا الان با چند تا دختر رابطه داشته توجه داشته باشید "دختر" چند تا دخترو از راه درست بیرون کرده حالا امده به من میگه پسر تو بازار عجب وضعیه کاش یه دختر خوب (افتاب مهتاب ندیده) گیرم بیاد بگیرم گفتم یه نگاه به خودت بنداز بعد دنبال یه چیز خوب بگرد با یه حالت طلبکارانه گفت من مردم میتونم فرق...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیر 1395 23:29
هشت سال از پسر 11ساله تا پیره مرد 70 الی80 ساله رو بردند جلو تیر دشمن و جنگی رو ادامه دادند که بارها میشد تمومش کرد ولی به خواطر جاهطلبیهاشون ادامه دادند چنصد هزار تا جوون کشته شدند کسی هیچی نگفت حالا 13تا جوون بر اثر سهل انگاری یه راننده کشته شدن البته ما نارحتیم ولی اینم یه حادثه رانندگیه نه بیشتر اتوبوس که ماله...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیر 1395 22:57
مامانم امسال قبل عید ابی که لبو ها توش جوشانده شده بودند رو فریز کرد امروز همون ابو با ابغوره نجوشیده مخلوط کرد و یه شربت خوشمزه درست کرد که عطشمو رفع کرد ..... امروز مهمون برنامه ماه عسل خانم پرستو صالحی بود که درباره زندگی پدرشون صحبت میکرد اخر برنامه ایشون یاد خاطرات پدرشون افتاد و درد هایی که کشیده بودند و شروع به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیر 1395 19:56
وای گشنمه کی بشه ماه رمضون تموم بشه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 تیر 1395 00:01
این پسره شاگردمون شماره یه همکارا دیرور ازش گرفت امروز شروع کرد تو تلگرام بهش پیام بده این بابام فکرده بود دختره خخخخخخ امد پیش من گفت یه دختره بهم پیام میده گفتم نه بابا دختر نیست سر کاری گفت نه من روانشناسی بلدم این طرز صحبتش رفتاراش شگلکاش داد میزنه دختره پسر منم تو همین حین یادی کله کچل لحجه غلیظ این شاگردمون...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 تیر 1395 20:33
یه همکارا با یه خانم دوست شده 15 سالی از خودش بزرگ تره بعد پسر اصلا تا الان کتاب ندیده یعنی اصلا بلد نیست کتاب با کدوم ت مینویسند :دی اصلا تو این وادیا نیست :دی قصدش از دوستی چیزه دیگه ایه حالا خانمه یه کتاب امروز بهش داده بشینه بخونه :))) اینم درد اجبار وصال یار چاره ای جز تن دادن به خواسته یار نداره :)) و این هم از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 تیر 1395 14:35
دیروز مامانم کلی نعناع خریده بود که بخوشکنه برا غذا ها خلاصه خونمون کلی بویه خوش عطر نعناع گرفته بود :) .... واسه داداش بزرگم رفتند خواستگاری فکر کنم دیگه اینجا بشه :)
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 خرداد 1395 16:44
یه شاگرد جدید گرفتیم دارم کار یادش میدم پنج سال از من بزرگتره پسر ادم دلش میخواد بشینه پا حرفایه این 100 درصد بالهجه حرف میزنه از ضرب المثلایی استفاده میکنه من تا الان نشنیدم :)) صحبتاشم دریوری نیست کلا خیلی دوست داشتنیه سر کار کلی میخندنم خلاصه اخر کاری دلم شاد شد :)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 خرداد 1395 14:18
کودک درون من خیلی فعاله شوخم شادم بازی میکنم و.... لذا بعضی از ادم هایه بیشعور اطرافم شخصیتمو با کودک درونم میسنجند برایه همین میخواستم کلا کودک درونم بکشم ولی دیدم چرا برایه یسری بیشعور خودمو برنجونم لذا کلا این دیت ادمها رو گذاشتم کنار و خیلی رسمی جدی باهاشون برخورد میکنم تا الان به ما وقعه پی بردند و هی میگند چی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 خرداد 1395 14:07
حفظ ادب نمایانگر شخصیت شماست
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 خرداد 1395 21:34
یه دوستی دارم لوله کشه میگفت دیروز صبح یه کارگر بردم جا لوله بکنه ظهر روزه نبوده براش یه غذا گرفتم بخوره داشته ناهار میخورده که نمیدونم ار اماکن یا نیرو انتظامی میرسن میگفت با لگد زده زیر غذا این بنده خدا :/
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 خرداد 1395 23:13
امروز پسر همسایمونو بعد چند سال دیدم خدا بهش یه پسر داده بود چیزی که منو لرزوند این بود پسر شیرین عقل بود :/ خدایا هرچی بهمون نمیدی یه فرزند سالم صالح بهمون بده دمت گرم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 خرداد 1395 20:11
بزن باران که فصل خون است برن باران که صحرا لاله گون است بزن باران که دین را دام کردند شکار خلق صید خام کردند بزن باران خدا بازیچه ای شد که با آن کسب ننگ نام کردند بزن باران به نامه هرچه خوبیست به زیر آوار گاه پایکوبیست به یاد حبیب
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 خرداد 1395 13:38
دنبال هم امروز فردا گذشت ....چشمی بهم زدیم دنیا گذشت دل میگه باز فردارو از نو بساز......ای دله غافل دیگه از ما گذشت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 خرداد 1395 23:50
دیشب اینقدر استرس داشتم که هیچی نمیتونستم بخورم امروز چشمام میسوخت ازش اشک در می امد دوستم گفت اب بدنت کم شده و دلیلش اینه منم رفتم سر دسشور دستامو مشت اب کرد و چشمامو باز بردم تو مشتم بعد چند دقیقه چشمام اروم شد حالا اگه براتون پیش افتاد دلیلش اینه ...... من وقتی ازدواج کنم هر روز موهایه همسرمو میبافم عاشق این کارم :)
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 خرداد 1395 07:57
دیشب رفتم خونه کارگرم عکس حضرت علی رو زده بودند تو طاقچه خونشون همشونم سنی هستند حالا ما شیعیان عزیز مراسم عمر کشون داریم عثمان کشون داریم و وای به اونوقتی که یه سنی ببینیم دیده شده یه کتک مرگکی هم بهش زدند تو قرانم ایه داریم همگی چنگ بزنید به ریسمان اللهی اسمه هیچ دین ملت یا قوم خاصیو نیاورده حالا صد ها فرقه وجود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 خرداد 1395 17:16
سه 5 بعد ظهر وسط بره بیابون روزه بعد دو ساعت علاف شدم بخواطر بد قولی دو تا ادم عوضی اعصابم بهم ریخته بود که یه دفعه کارگر افعانیم بهم پیام داد : علیکم سلام باشه زود ترزنگ بزن من منتظیر شما استم یه ربع خندیدم :))))) دیشب تا صبح باهاشون بودم داشتند برام دیوار میکشیدند دو تا ویژگی جالب داشتند یکی اینکه نفری چهار لیتر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 خرداد 1395 07:26
امشب فردا شب خیلی گرفتارم دعا کنید دعا کنید به خوبی تموم بشه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 خرداد 1395 04:10
و این است اولین سحری :)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 خرداد 1395 22:39
ایران به خاک خسته تو سوگند به بغض خفته دماوند که شوق زنده ماندن من به شادیه تو خورده پیوند ایران اگر دله تورا شکستند تورا به بند کینه بستند چه عاشقانه بی نشانی که پایه درد تو نشستند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 خرداد 1395 22:24
دیروز با مامان اینا رفتیم پایه چاه کلی چیز شستیم خیلی با صفا بود با اینکه خیلی خسته شدم ولی به بهم خوش گذشت مامانم شبیه مادر بزرگم شده من عاشق مامان بزرگم بودم :) ..... یادتونه گفتم میخوام یه کار بزرگی انجام بدم تا اخر عمر تامین میشم دیگه نیاز به کار کردنم برایه کسب درامد رفع میشه راحت میچسبم بدرسم میخواستم یکم از...