چند روز پیش صبح اینقدر حالم بد بود که نتونستم برم سر کار 

تا ظهر گوشیم کلی زنگ خورد ولی اصلا برام مهم نبود بی خیالش شدم :|

بعد ظهر که رفتم کارگاه کلی دوستام امدند سراغم گفتندصبح کجا بودی؟  نگرانت شدیم

دوستم که تهران درس میخونه نمیدونم از کجا فهمیده زنگ زد بهم میگه اگه حال احوالت خوب نیست

بیا چند روزی اینجا با هم بریم گردش و.....

دوستان خوب اینطور وقتا خودشونو نشون میدند 

......

تصمیم گرفتم زندگی کنم زندگی

چند تا دوستام تو یه گوره مختلط عضون

میرن اینور اونور گردش و کارایه +18

تو گروهشون یه دختر هست که شوهر داره اینبار که رفته بودن بیرون شوهرش نیومده بوده دنبالشون

میگفت یه کارایی میکرده :|

یکی از رفیقام که تعارف با کسی نداره رفته بود بهش گفته بود اگه شوهرت با یه گروه مختلط میخواست بره بیرون و تو نمیتونستی بری  میذاشتی بره؟ اگه میرفت باهاش دعوات نمیشد ؟

میگفت با کمال پروئی به من گفت غلط میکرده بدونه من همچین جایی بره :|

هیچی ندارم بگم :|

امروز ظهر تو مسجد معلم قران دوران دبیرستانمو دیدم

در حد چند دقیقه  پیشش بودم

اینقدر  حالم بهتر شد که خدا میدونه

بعضی ادما رو نمیشه دوست نداشت


چند وقت پیش تو یه جمعی نشسته بودیم یه نفر پشته سره یه دوستام یه حرفی زد

من به دلایلی نتونستم همونجا جلوشو بگیرم

وقتی دوستمو دیدم نگفتم کی ولی بهش گفتم که پشته سرش چنین حرفی هست اگه کاری میخوای بکنی بکن

امده طلبکار من شده من تورو اونارو به امام حسین و داداشش میسپارم :|

به نظرتون کارم اشتباه بود؟ نباید بهش میگفتم پشته سرت چنین حرفی هست؟

امید وارم اولین روزتون مورد قبول حق تعالی قرار گرفته باشه :)

واما بعد


امروز صبح باغ ابیار بود سحریو که خوردم رفتم باغ  اب گذاشتم به کرتو انار گرفتم بخوابم که چندیدن راس پشه حمله کردند :دی

واقعیتش پشه نبودند خون اشام بودند نیش که میزدند جاش نیم یاعت میسوخت میخوارید :دی

خلاصه روز اول ماه رمضونیه یه کار خیرم کردیم شکم چند تا پشه رو سیر کردیم :ذی


6 تا هشت امدم خونه خوابیدم

تا بیدار شدم دست صورتمو که شستم تو اینه خودمو که دیدم چشمتون روز بد نبینه انگار دارم جک گنجیشکه رو میبینم :دی

پلک یه چشمام باد کرده بود خخخخخ اصلا باز نمیشد یه صحنه فجیعی بودا فقط باید میدید میخندیدی:دی


خوشبختانه روزه بودیم و دیگه مادر یک ساعت نیم به صبحانه خوردن ما گیر نداد سوار اوتول شدیم به قصد کارگاه راه افتادیم که ناگاه در یکی از خیابانهایه یک طرفه چندین مامور مسلح به برگ جریمه یه دستگاه اتوموبیل حمل اتول دیدیم :دی

فورا فرمان اوتول را برگرداندیم و تمام خیابان را یک طرفه  با سرعت نور پیمودیم :ید

واقع خدا رو خوش می اید روز اول ماه رمضان بدنه نحیف یک روضه دار را اینقدر بلرزانند

واقعا کاره خوبیست ؟:دی