امید وارم اولین روزتون مورد قبول حق تعالی قرار گرفته باشه :)

واما بعد


امروز صبح باغ ابیار بود سحریو که خوردم رفتم باغ  اب گذاشتم به کرتو انار گرفتم بخوابم که چندیدن راس پشه حمله کردند :دی

واقعیتش پشه نبودند خون اشام بودند نیش که میزدند جاش نیم یاعت میسوخت میخوارید :دی

خلاصه روز اول ماه رمضونیه یه کار خیرم کردیم شکم چند تا پشه رو سیر کردیم :ذی


6 تا هشت امدم خونه خوابیدم

تا بیدار شدم دست صورتمو که شستم تو اینه خودمو که دیدم چشمتون روز بد نبینه انگار دارم جک گنجیشکه رو میبینم :دی

پلک یه چشمام باد کرده بود خخخخخ اصلا باز نمیشد یه صحنه فجیعی بودا فقط باید میدید میخندیدی:دی


خوشبختانه روزه بودیم و دیگه مادر یک ساعت نیم به صبحانه خوردن ما گیر نداد سوار اوتول شدیم به قصد کارگاه راه افتادیم که ناگاه در یکی از خیابانهایه یک طرفه چندین مامور مسلح به برگ جریمه یه دستگاه اتوموبیل حمل اتول دیدیم :دی

فورا فرمان اوتول را برگرداندیم و تمام خیابان را یک طرفه  با سرعت نور پیمودیم :ید

واقع خدا رو خوش می اید روز اول ماه رمضان بدنه نحیف یک روضه دار را اینقدر بلرزانند

واقعا کاره خوبیست ؟:دی





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.