نمیدونم تا الان دارو بیهوشی مصرف کردین یا نه ؟!، وقتایی که با مادرم حرف میزنم یا پیششم انگاری کلی دارو بیهوشی مصرف کردم 

اینقدر اروم میشم که خوابم میبره

اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی

سر بندگی به حکمت بنهم که پادشاهی

من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم

تو هزار خون ناحق بکنی و بی گناهی

به کسی نمی‌توانم که شکایت از تو خوانم

همه جانب تو خواهند و تو آن کنی که خواهی

تو به آفتاب مانی ز کمال حسن طلعت

که نظر نمی‌تواند که ببیندت کماهی

من اگر چنان که نهی است نظر به دوست کردن

همه عمر توبه کردم که نگردم از مناهی

به خدای اگر به دردم بکشی که برنگردم

کسی از تو چون گریزد که تواش گریزگاهی

منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویت

همه شب نخفت مسکین و بخفت مرغ و ماهی

و گر این شب درازم بکشد در آرزویت

نه عجب که زنده گردم به نسیم صبحگاهی

غم عشق اگر بکوشم که ز دوستان بپوشم

سخنان سوزناکم بدهد بر آن گواهی

خضری چو کلک سعدی همه روز در سیاحت

نه عجب گر آب حیوان به درآید از سیاهی 


فقط بیت دومش یه دنیا حرف توشه







 
جلال الدین محمد مولوی

ای یار غلط کردی،با یار  دگر رفتی

از کار خود افتادی در کار دگر رفتی

صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم

ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی

صد بار فسون کردم خار از تو برون کردم

گلزار ندانستی در خار دگر رفتی

گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی

ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی

مانند مکوک کژ اندر کف جولاهه

صد تار بریدی تو در تار دگر رفتی

گفتی که تو را یارا در غار نمی‌بینم

آن یار در آن غار است تو غار دگر رفتی

چون کم نشود سنگت چون بد نشود رنگت

بازار مرا دیده بازار دگر رفتی 



این شعرو با صدایه روزبه نعمت اللهی با تامل گوش کنید 

به دل میشینه  

پ.ن :این شعر از زبان خداوند به بنده هست

امان از هزار سال زندگی نکرده که آدم هرشب خواب یه روزشو میبینه

مارا به در می خانه راه ندادند 

تا صبح به گریه در کوی نشستیم 

غافل از باده ساقی طرب مست مست نشستیم 

پرسیدند کز چه در کوی او بنشسته ای ؟

گفتمشان به کجا روم که هر کوچه هر برزن نام نشان اویند 

گفتند خوش امدی به دایره جنون او 

و ما مجنون ، لیلی عالم شدیم. 

.....‌‌‌‌‌‌‌‌....

میدونم  حنام در وادی عشق و معرفت الهی هیچ رنگی نداره  ولی

دلم همزبون میخواد   

پرتو نور رویه تو هر نفسی به هرکسی 

میرسد ،نمیرسد نوبت اتصال من