پسر تو عروسی  جو گیر شدم  داداشم گذاشتم رو شونم کلی تاب خوردم 

الان دو روزه گردن درد دارم 

به قول معروف ادمو سگ بگیره جو نگیره خخخ

پسر هر روز ساعت 6بلند میشم 

بعد دیشب 4خوابیدم رو عادت 6بلند شدم خخخخ

پسر یعنی از خستگی داشتم میمردم ولی خوابم نمیبردخخخخ

یعنی درد مسخره تر از اینم هست؟

امشبم تموم شد و داداشم بلاخره رفت خونشون : )))

واقعا براش خوشحالم این زندگی حقشه

واقعا هم خانمش خوبه هم خانوادش 

میدونین وضع مالی خانواده زن داداشم خوب نیست برا همین اون اوایل بعضیا تو خانوادمون راضی به این کار نبودن (من راضی بودم چون همو خواسته بودن اونم تو یه جلسه خواستگاری : ))))ولی الان من یکی که واقعا خوشحالم این اتفاق مبارک افتاد 

چند روز پیش مامانم اقواممونو دعوت کرده بود خونشون که جهازو ببیند 

بعد اینا نمیدونم اونجا از رو چه حساب یه دعوا راه انداختن و جلو زن داداشم کلی حرفهایه زشت به همدیگه زدند رفتند  واکنش زن داداشم تو اوج دعوا اینا این بوده که به بچه خواهرم گفته بود :وای اینا چقدر مشکل دارند خدا کمکشون کنه 

بعد این قضیه رو حتی به داداششمم نگفته بود اصلا نزاشته بود این قضیه کش پیدا کنه 

حالا دختر خواهرم وقتی داشت برام  تعریف میکرد میگفت زن دایی واقعا خوبه من جاش بودم نمیذاشتم عروسی بگیرند تا تکلیفمو با اینا مشخص کنم خخخخخ 

اصلا هنگ کردم با واکنشی که این میخواست از خودش نشون بده بهش گفتم دایی یه جور رفتار کن تا پشت سرت مثل زن داییت تعریفتو بکنند 

جالبه اکثر ادما میدونند کار خوب و درست چیه ولی نمیدونم مشکل از تربیته یا چی که باعث میشه خلق و خوها اینقدر متفاوت باشه

خب بگذریم تعریف بسه : )))

از قدیم میگند عروس تعریفی  چی درمیاد؟؟؟ خخخخ

خلاصه از سر شب  دم تالار واستادم خوش امد میگفتم

چون هم طایفه رو میشناختم هم دوستا داداشمو 

تا ساعت 11خودمو کنترل کردم ولی یازده به بعد دیگه نتونستم یعنی دیگه این کمره داشت از قر منفجر میشد خخخخخ  از 11تا 11.30اندازه ده ساعت رقصیدم خخ

یه دوستا داداشم گفت خوبه تو مست نمیکنی وگرنه چکار میکردی گفتم ما نخورده مستیم خخخخ

خیلی خوب بود 

تو مراسم خیلی جوون بودند پیدا بود همشون دلشون میخواد ازدواج کنند یه مراسم خوب بگیرند 

خدایا وضع اقتصادی رو خوب کن تا کسی حسرت بدل نمونه 

خدا شاهده راضیم هیچ وقت ازدواج نکنم ولی همه اینایی که به دلشون این حسرت  هست از بین بره 

بگذریم 

امروز دوتا قضاوت اشتباه کردم 

واقعا از ته دل ناراحت شدم  

کاش میتونستم ادم خوبی باشم  و از این کارا نکنم 

راستی یادتون باشه من دعوت کردم هیچکدوم نیومدین

من برا شادیاتون نیومدم ناراحت نشین

خب دیگه برم بخوابم که واقعا خستم شبتون بخیر 

این هفته خونمون بشور بصاب بود اخه هفته دیگه عروسی داداشمه 

همتونم از جانب من دعوتید : )))

میدونید داداش من مشکلات زیادی داشت و  واسه ازدواج معیارایه خاصی داشت که مهم نیست چیه

مهم اینه که دوسال واسه صد جا خواستگاری رفتن تا همون چیزی که میخواست براش پیدا کردند و اونا هم اینو  خواستن .خدارو شکر واقعا در تختن که با هم جفت شدن 

دختر خیلی خوبه  نه فوضوله نه دو بهم زنه نه شر درست کنه نه از این جیغ جیغیاس نه از ایناس که تند تند ناراحت میشند قهر میکنند و...

اینقدر اروم و خانمه که خدامیدونه

خوب زنی گیرش امد 

امیدوارم خوشبخت بشن 

خلاصه همون چیزی که میخواست پیدا کرد 

حالا منم تصمیم گرفتم تا اون چیزی که میخوامو پیدا نکرردن ازدواج نکنم حالا هرچی میخواد طول بکشه

قبلا اگه طرفم از 100معیارام 30الی40درصدشو داشت مشکلی نداشتم ولی الات به به زیر 90درصد راضی نمیشم 

بگذریم 

امروزرفته بودیم قل قله علی اباد چیز بشوریم مامانم صبح گفت دو تا پتو میخوایم بشوریم و الان مل با یک پیکان وانت پر از چیز شسته شده جنازمون رسیده خونه خخخ

ولی با این حال م این کارا رو خیلی دوست دارم 

میدونید من دو قولیم اونتام دختره بعد اون اخلاقش اصلا اینطوری نیست اصلا از انجام کارایه خونه خوشش نمیاد برعکس من خخخخخخ 

مثلا من اشپزی دوست دارم اون ندارع خخخ

جالبه نه ؟؟؟ 

...

اینیستام پاک شد باز نصبش کردم ولی متاسفانه هر کار میکنم نمیتونم برم تو ایدیم :/ 

رشته ای برگردنم افکنده دوست 

میبرد انجا که خواطر خواه اوست 


میبرد انجا که جمله جان شوی 

واله سرگشته حیران شوی 


میبرد انجا که دل را میبرند 

با نگاهی عاشقان را میخرند