تو خونمون خیلی شلوغه اصلا نمیشد درس بخونی امدم باغ صبحا ساعت پنج با صدایه اذان بیدار میشم میشینم پا درس تا شب  قبلا ظهرا میرفتم خونه واسه ناهار ولی دیگه اینم نمیرم خیلی وقته ادمو میگیره تازه ادم میره خونه دیگه نمیتونه بیاد باغ :)

یه الادین دارم چاییم همش روشه غذا هم روش درس میکنم :) اینقدر خوب 

فقط بدیش اینه نفت بد میدن :/  باید بری کلی تو صف بیاستی تا 13لیتر بدن تف بروحشون با این مملکت گردونیشون  قبل انقلاب میگفت نفتیه به زور به ادما نفت میداده :/بیخیال انشالله به همین زودیا سفرشون جمع میشه

به دوستم پیام دادم گفتم یه برنامه ریزی کن روزی 14 ساعت درس بخونم  جواب بی ربط داد ولی منظورمو فهمید من اگه پذشکی دانشگاه رجایی تهرانو نیارم پذشکی دانشگاه تهرانو میارم :)

غید همه چیزو  زدم فقط دارم درس میخونم  به نظرم باید غید دوستمم بزنم دو روز یه بار میاد دو ساعت وقتمو میگیره صبحیه پنج بیدار شدم ظهریه میخواستم یه ساعت بخوابم امد دوساعت الکی وقتمو گرفت هیچکارم نکردم الانم سرم درد میکنه خوابمم نمیبره اعصابمم خورده قبلا که ما بیکار بودیم اون درس داشت نبود الان که من درس دارم اون  بیکاره  عجب روزگاریه 

اگه بازم موقعیت اینطوری گذشت بهش میگم برا یه سال خدافظ