پیرو پست قبلی باید بگم یه هفته نمیشه این بچه رو تحمل کرد چطور میرند با یه دختر که ده سال کوچیکتره ازدواج میکنند و سی سالم با هم زندگی میکنند ؟ :))))

یه دوستی دارم هفت هشت سال از خودم کوچک تره 

اول بگم دوستی با کسی که سنش کمتر از ادمه واقعا سخته چون ادم باید بچه بازیاشو تحمل کنه  و این واقعا حوصله میخواد 

ولی در عوض دوستی با کسی که سنش از ادم بزرگتره خیلی بهتر و لذت بخش تره چون ادم از پختگیشون استفاده میکنه  و کلا  مصاحبت باهاشون لذت بخشه

بگذریم

این دوستم خیلی دهنش لقه

یعنی کافیه یه چیزی ازت بفهمه حالا چه بهش بگی چه خودش بفهمه 

چه بهش بگی به کسی نگو و این مثل یه راز بین خودمون باشه چه نگی 

میره همه جا پخشش میکنه 

نه اینکه بخواد مثلا زیر ابتو تو رو بزنه 

 این اخلاق کلا تو جودشه 

مثلا بخواد خودشو تو یه جمع مطرح بکنه یا توجه بقیه رو جلب بکنه 

سر اینرفتارش تا الان چند بار رهاش کردم ولی باز با شرمندگی برگشته :/

پسر خوبیه ولی اخه دوستی که نشه پیشش درد دل کرد 

دوستی که محرم نباشه به چه درد میخوره 

منم خیلی قبل تر مثل این بوده شاید ده یا دوازده سال پیش 

ولی الان دیگه این ظوری نیستما بیاید رازاتونو بهم بگید :)))))))))))))

بگذریم 

یه بار یه چیزی از گذشتش برام تعریف کرد که خیلی برام جالب بود چون دقیقا گذشته منم همین طوری بود 

جفتمون تو بچگی  و در  خانواده به شدت سرکوب شده بودیم 

و هیچ وقت بهمون اجازه حرف زدن نداده بودن 

نمیگم 100درصد دلیل این رفتار این بوده ولی فکر نکنم بی تاثیرم بوده باشه 


خبرهایه رسیده حاکی از اینه که سحر قریشی برایه دیدن مسابقات جام جهانی روسیه رفته 

خیلی نگرانم این اونجا مردایه  روسو نبینه منقلب بشه ابرومونو ببره خخخخخ

.....

چند وقته سعی میکنم که فعلا رو اخر جمله بکار ببرم 

نمیدونم چرا حس میکنم با اینکه دارم طبق دستور زبان فارسی مینویسم ولی جمله ها به نظرم مسخره میاد خخخخ

وقتی دبیرستانی بودم یه شب با دوستام حموم بیرون رفتم تا امدم خونه ساعت 10شده بود مادرم داداش بزرگمو فرستاد سراغم یه کتک سیر بهم زد خخخخخخخ

دیروز دوتا دختر خواهرام امده بودند خونه ما خوهرام فکر میکردند اینا دیگه اینجان  که یه دفعه بدونه اینکه به کسی چیزی بگند ساعت پنج یا شش عصر بود  از خونه رفتند برون ساعت ده نیم شب مادرم بهشون زنگ زد گفت بیاید خونه 

بعد از چند دقیقه اینا امدند و هیچ اتفاقی نیافتاد 

چند بار خواستم  چرایه این تفاوتی که بین منه پسر که قاعدتا حساسیتم کمتر از دختراس  رو با دختر خواهرام  بپرسم ولی بیخیال شدم نخواستم ناراحت بشه . به نظرتون کار درستی کردم ؟

میدونید حالم بد میشه میبینم همه تعصب و این دریوریاش  ماله منه حتی به خواهرامم اندازه من گیر نمیداد. الان ازش متنفرم  حالم از این همه ریاکاری بهم میخوره  و به روش نمیارم .هر کس دیگه ای بود یه اجر برا همیشه روش میزاشتم  ولی مادرمه چکار کنم ؟:/

شاید این چند وقت یه پست رمز دار نوشتم 

......

برد تیم ملیمونو تبریک میگم

شادی هاتونو تا 30 بکنید که

 هرکس بازیه بین اسپانیا و پرتقال رو دیده باشه 

متوجه میشه که قرار سی ام ابکش بشیم خخخخخخخ


حدود هشت سال پیش با موتور تصادف کردم اینقدر زانوم درد میکرد اصلا دولا نمیشد 

بعد داداشم بردم پیش یکی از این دکتر هایه سنتی 
بنده خدا دو دستی افت رو پا من و با تمام قوا دولاش کرد خخخخخخ
یه پیر مرد دیگه هم امده بود برا درمان از زور درد چنان دست این پیره مرده رو فشار دادم که صدا دادش از من بلند تر بود خخخخخ
چند روز بعد که بهتر نشد رفتیم دکتر متخصص پامو گچ گرفت گفت پات اصلا نباید تکون بخوره :/ 
اینم بود مطلبی اندر حکایت حماقت ما :/
گفتیم پندشود درس شودتاکه تکرار نشود: ))

....

عیدتون مبارک : )