-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403 00:52
کاش بودی و میشد سال ها نگاهت کرد بی انکه گناهی مرتکب شد میشد با عشق و بدون هوس زندگی کرد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 فروردین 1403 23:22
دل من در گرو عشق تو سوخت بیچاره ندانسته در بازی زندگی سوخت نیم نگاهی و سر سوزن زلفی داد بر بادم نیست هم دمی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 فروردین 1403 00:47
چند سال پیش دو تا برادر که اتفاقا جفتشون همکارمون بودن امدن کارگاه ، اصلا انگار همون ندیدن کارشونو انجام دادن رفتن اونروز برا تعجب انگیز بود که واقعا ادم چطور میتونه اینقدر از برادرش کینه داشته باشه که حتی سلامم بهش نکنه و امروز خودم به این حال رسیدم میبینمش یا حتی الان صداشو شنیدم حالم بد شد دنیا خیلی عجیبه هیچ کس تا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 فروردین 1403 00:38
هر که دل آرام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص ،هر که در این دام رفت گر به همه عمر خویش با تو بر آرم دمی حاصل عمر آن دم است باقی ایام رفت
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 فروردین 1403 14:40
این باید آن باید شرک خفی زاید آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 فروردین 1403 04:41
علاوه بر اینکه پنج کیلو تو این مدت کم کردم معدمم کوچیک شده سحریه هرکار کردم یه لقمه دیگه بخورم غذام تموم بشه حالت تهوع بهم دست داد و نتونستم خخخخخ باید این حالو نگه دارم خیلی وزن باید کم کنم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 فروردین 1403 23:47
یه فیلتر شکر خوب معرفی کنید به این بنده ناچیز خدا :))
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردین 1403 08:44
مارا به ، خوش خیالی ، هر دم به هر سو کشاندی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 فروردین 1403 00:16
واقعا نمیدونم همه زنا اینقدر قر میزنند یا فقط زن من اینطوریه امروز از بس سر بچه قر زد من سرم درد گرفت خخخخ فکر کن انتظار داره یه بچه یک سال نیمه به حرفش گوش بده یا از نشگون گرفت بترسه البته شاید اگه منم جایه اون بودم همینطوری میشدم پس قضاوتش نمی کنم خخخخ ولی واقعا ادم جر میاد کاش میشد اون بره کار پول دربیاره من تو...
-
عشق
شنبه 4 فروردین 1403 04:54
تو عید منی من بهار تو ام :) ...... خدایا مارو تا عاشق نکردی از این دنیا مبر :) بلند بگو امین :)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 اسفند 1402 19:27
ماه رمضون فقط افطارا و سحراش :)))
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اسفند 1402 00:25
از دیروز بعد ظهر یکی از تابو هایه زندگیمو شکستم و شلوار لی پوشیدم خخخخ تابو شکنی خیلی خوبه خخخخخ کلی تابو الکی از بچگی برا خودم درست کرده بودم که اگه نبودند الان وضعیتم خیلی بهتر از اینا بود خخخخ چند وقت پیش یه دخترا سایت امد دم کارگاه اینقدر خوشگل بود خخخخ می خواستم یه تابو دیگه هم بشکنم و یه ماچش کنم خخخخ کلا زدیم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 اسفند 1402 22:58
در اول نگاه تو پاک دست دلم رفت هیچ مرق نداشت بی وجود تو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 اسفند 1402 22:22
دلم یه س....ک....س یه ساعته میخواد ولی این پدر سوخته نمیذاره :)) بی حیا شدم ؟:))) بی خیال
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 بهمن 1402 21:25
بعد یه روز سخت کاری هیچی مثل یه خونه گرم نرم و یه بچه شیطون اذمو رو به راه نمیکنه :))
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 بهمن 1402 21:06
بعد یه روز سخت کاری هیچی مثل یه خونه گرم نرم و یه بچه شیطون اذمو رو به راه نمیکنه :))
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 بهمن 1402 12:16
چقدر هوا امروز خوب بود ، یه بار صبح زود تنهایی رفتم یه بار بعدش با زن بچه خخخخ تو این روزایه بارونی و ابری کوهنوردیو از دست ندید که از زیبا ترین قسمت هایه زندگیه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 بهمن 1402 23:31
بیا کز عشق تو دیوانه گشتم وگر شهری بُدَم ویرانه گشتم ز عشق تو ز خان و مان بریدم به درد عشق تو همخانه گشتم چُنان کاهِل بُدَم کان را نگویم چو دیدم روی تو مردانه گشتم چو خویش جان خود جان تو دیدم ز خویشان بَهرِ تو بیگانه گشتم فسانِهٔ عاشقان خواندم شب و روز کنون در عشق تو افسانه گشتم .... با صدا همایون شجریان گوش بدید
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمن 1402 21:11
صبح ساعت چهار از دلدرد پا شدم و تا خود همین لحظه درد کشیدم ، کم و زیاد میشد ولی تموم نمیشد ادم میمونه چی بگه یعنی ادم هیچی نداشته باشه ولی درد نکشه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمن 1402 23:06
چقدر امروز هوا خوب بود و متاسفانه صبح خواب موندم نتونستم برم کوه ، دیروز هوا افتابی بود ولی امروز ابری و مه آلود اصلا تو مخیلمم نمیگنجید اینطوری بشه :( خلاصه یه روز خوبو برا کوه نوردی از دست دادم ... عجیب تنبل شدم برا انجام کارام باید شش نیم صبح بیدار بشم ولی نمی تونم خخخخخخ دیروز یه رفیقام گفت اصغر داریم پیر میشیم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 دی 1402 14:59
دستم تقریبا خوب شده . زمانی که تقریبا بعد سه هفته میخواستم برم سرکار تمام اعضا و جوارحم میگفت تو خونه بخواب جایی نرو خخخخ ولی خوشبختانه تونستم بر نفس تنبلم پیروز بشم و برم سر کار خخخ چقدر زود یک ماه از اون شب منحوس گذشت خخخخ چقدر درد کشیدم ، خیلی بود از درد گریه نکرده بودم خخخ خیلی مراقب خودتون باشید و همیشه جانب...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دی 1402 20:46
دیشب پتو کشیدم رو صورتم پشه نیشم نزنه ، یه دفعه یادم امد چیز رو صورت و دست پا دخترم نیست و حالا پشه ها نیشش میزنند دیگه بلا فاصله پتو از رو خودم کشیدم کنار که اول منو نیش بزنند خخخخ میدونم حالا تو ذهنتون میاد که خب یه چیز رو بچه مینداختی یا امثالهم ولی مطمئن باشید هرچی تو ذهن شما امده تو ذهن منم امده ولی خب شاید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دی 1402 23:53
حدودا دو هفتس نتونستم نخ دندون بکشم و واقعا شبا بعد مسواک کلافم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 دی 1402 00:47
امروز رفتم روغن موتور پرایدو عوض کردم حدس بزنید چقدر شد !شد ۲۷۳هزار تومن خخخخخ واقعا مفته یعنی من اگه ماشین گران قیمتی هم بخرم حتما پرایدو برا کارا تو شهر نگه میدارم ... ادم تا بیمار نشه قدر سلامتیشو نمیدونه خیلی مراقب خودتون باشید و شکر گذار سلامتیتون یعنی به یه جایی رسیدم برابالا کشیدن شلوارمم یکی باید کمکم کنه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 دی 1402 11:51
امروز خانمم یه لقمه غذا داد بخورم منم خوشحال که اینقدر عاشقمه با عشق ازش گرفتم گذاشتم دهنم بعد گفت این ته مونده غذا درسا بوده دیدم حالا خراب میشه دادم تو بخوری من در اون لحظه فهمیدم بابا چه حسی داره خخخ
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 دی 1402 01:19
مارا به جز از غم فراقت نیست هیچ ، گله شکایت صد سال می نخوریم باز مستیم چون که لب از لب تو بستیم عشق دیر ایدیا که زود نیست مجال هرکه یابد گره کور از این مقال قطره ، دریا همه یک شوند تا که جرعه ای از کام تو خورند
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 دی 1402 12:00
چقدر هوا خوبه اگه دستم سالم بود و میتونستم حتما فردا میرفتم کوه ، من که نمیتونم شما که میتونید حتما برید
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 دی 1402 00:25
درد بیکاری میشینم شبا هری پاتر میبینم یه دیالوگ داشت میگفت: کم کم به یه جایی میرسه که همه مجبور به انتخاب بین کاری که درسته و کاری راحت تره میشند . یعنی کار درست همیشه سخته . دوتا درد دارم یکی درد دست و دوم دل درد و زخم معده واسه درمان دستم باید پروتئین و مسکن بخورم برا درمان زخم معدم نباید پروتئین و مسکن بخورم کلا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دی 1402 16:07
دخترم بویه بهشت میده :)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 آذر 1402 02:44
دستم خیلی خیلی با اسید سوخته خیلی وقت بود از شدت درد گریه نکرده بودم جسمی داغونم، ولی روحی ارومم نه استرس دارم نه اضطراب خدارو شکر راضیم به رضایه خدا امیدوارم خدا کمکم کنه همیشه همینطوری باشم احتمالا بعد این قضیه دیگه صد درصد شغلمو عوض کنم