-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 شهریور 1399 09:59
تو فروم نجباد دات کام یه پستی بود به اسم خواستم بگم هرکی هرچی میخواست بگه می مد اونجا میگفت :) بیاد اونجا خواستم بگم یادش بخیر حالا که فکرشو میکنم چه روزایی بود حتی اون روز بداش :)) خواستم بگم باز رفتم سر کار قبلیم یه مغازه برا خودم زدم درامدم به خوبی اون روزام نیست ولی بدم نیست شکر خواستم بگم ازدواج کردم :))))...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مهر 1398 13:06
چقدر حرم ذهن قلب ادمو اروم میکنه کاش مام یه امام رضا اصفهان داشتیم هر وقت دلمون میگرفت میرفتیم پیشش
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 شهریور 1398 17:02
اون هفته اینقدر مشکلات روحی داشتم که شبا خوابم نمیبرد الان اینقدر اروم شدم که تلافی کم خوابیامم اینجا میخوابم : ) تنهایی خیلی بهم فشار میاره دوتا گزینه دارم یا دوست دختر یا ازدواج فعلا هر دو گزینه رو گذاشتم رو میز تا ببینم کدومش زودتر نصیبم میشه خدایا من بهت ایمان دارم همیشه بهترین هارو برام رقم زدی .ببخش اگه خریتم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 شهریور 1398 17:16
امدم مشهد توفیق باشه نائب الزیاره همتون هستم و به نیت همتون دو رکعت نماز زیارت میخونم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 شهریور 1398 16:37
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر سینه گو شعله آتشکده فارس بکش دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر دولت پیر مغان باد که باقی سهل است دیگری گو برو و نام من از یاد...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 شهریور 1398 01:20
زنگ زدم رفیقم ـمیبینم تنهاســ میگم زشته ادم دوتا زن داشته باشه و تنها بخوابه میگه یکیو فرستادم ارومیه خونه باباش یکیم فرستادم اصفهان خونه باباش یکم بخوابم : ) ادم نمیدونه ارامش کجاست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 شهریور 1398 19:35
خدایا شکرت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 شهریور 1398 13:14
به همه شک کنید جز به اون خدایی که موقع سختیا از ته دل صداش میکنید هیچ وقت بهش شک نکنید .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 شهریور 1398 20:47
بعد ظهرا میرم تو پارک میشینم دیروز دوتا پسره دعواشون شد شروع کردند بهش بلند بلند فحش خواهر مادر بدند بلند شدم گفتم اروم باشید خانواده نشسته پسر جفتشوم رفتند نشستند سوم شخص درونم گفت جووون با جذبه کی بودیییی تو ؟ باید یکیو پیدا کنم میرم پارک باهاش والیبال بازی کنم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 شهریور 1398 20:47
مامانم از مشهد امده یه کمر بند برام سوغاتی اورده میگه مامان هروقت خواستی بری دختر بازی استفادش کن خخخخخ واقعا نمیتونم درکش کنپ نه به اون کتکاش سر نماز خوندن و دینداریش نه این برخوردش البته فکر نکنید شوخی کردا اصلا براش این چیزا مهم نیست میدونی همین تضادشه که باعث میشه ازش بدم میاد به نظرم نمیشه هم خوب بود هم بد دلم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 شهریور 1398 15:34
یه رفیقی دارم یه گروه مختلط والیبال داره جمعه ها سالن میگیرند میرند والیبال بازی میکنند یه ماهه منم باهاشون میرم اینقدر خوبه من قشنگ تا دوشنبه رو شارژم؛ 'روزی ده الی یازده ساعت به کارام میرسم ولی از دوشنبه افت میکنم :/ البته بازیم خوب نیست حیلی توپ خراب میکنم ولی بچه ها دمشون گرم اصلا به روم نمیارند خیلی کم ادمایه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 مرداد 1398 10:15
عجیب نیاز دارم یکم با یه غریبه حرف بزنم هیچ تمرکزی ندارم از برنامم عقب افتادم مخاطبین خاموش گرامی :) اگر کسی حوصله حرف زدن یه ایدی تلگرامی اینستاگرامی جایی بده بریم یکم حرف بزنیم بنده پیشاپیش حسن نیت خودمو اعلام میکنم : )
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 مرداد 1398 16:33
اگه دوستانی دارید که وقتی گند میزنید پشتتون می ایستادند و اجازه نمیدن آب تو دلتون تکون بخوره قدر اینارو بدونید که خیلی خیلی کمیابند . پ.ن البته این به معنا نیست که انتظار بیجا از دوستاتون داشته باشید ........ هر وقت میریم بیرون همه کارارو من میکنم نه اجباری باشه .خوشم میاد بعد دیروز دوستم میگفت کاش دختر بودی می امدم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 مرداد 1398 12:03
روز دیدار فراموش نخواهم کرد که عمری بدیدارت گذراندم روز دیدار تقاص همه ی عمر رفته را میگیرم روز دیدار چنان در آغوش میفشارمت که یکی شویم تا دیگر دنیا نتواند مارا از هم جدا کند دلنوشته
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 مرداد 1398 02:14
شبایی که خوابم نمیبره بیشتر احساس تنهایی میکنم اعصابم میریزه بهم دست درد میگیرم نمیدونم تهش چی قراره بشه ولی خوشحالم چون یه کور سو امیدی ته دلم حسم میکنم عمیقا به این باور دارم ادما تاوان کارایی که میکنند رو تویه همین دنیا میبینند وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم فقط فقط تاوان یک چیز رو دارم پس میدم و اون حماقت هایه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 مرداد 1398 13:05
خوب بودن وقتی میتونی بد باشی خیلی سخته خدایادستم به دامنت تو ادم نیستی نمیدونی ادم بودن خیلی سخته
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 مرداد 1398 15:25
بعضی ادما یجوری کاملا که اصلا ادم باورش نمیشه چطوری میشه یه نفر اینقدر کامل باشه بعد میبینی ساعت پنجه صبحه ولی طرف هنوز دست از تلاش برنداشته بله موفقیت اتفاقی نیست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 مرداد 1398 23:02
این رفیقم بود گفتم رفته زن دوم گرفته امروز پیام داده : خیلی گرفتارم دلم میخواد بشینم یه جا و زار زار گریه کنم. هعی امدم بگم هرکی خربزه میخوره پا لرزشم میشینه دیدم خوب نیست نمک به زخمش بپاشم هر ادمی ممکنه اشتباه بکنه گفتم دادا لااقل به دومیه واقعیت رو بگو خودشون بفهمن خیلی بدتره .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 مرداد 1398 08:21
باران که شدى مپرس ، این خانه ى کیست.. سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست.. باران که شدى، پیاله ها را نشمار... جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست... باران ! تو که از پیش خدا مى آیی توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست... بر درگه او چونکه بیفتند به خاک شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى حمد و فلق و نعره ى...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مرداد 1398 18:46
حالا من نوشتم گاهی ادم چیزی نگه سنگین تره شما چرا جدی گرفتید : ) واس خودم نوشتم: )
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 تیر 1398 23:12
نوشتم تا یادم بمونه خیلی وقتها ادم هیچی نگه سنگین تره
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 تیر 1398 20:57
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 تیر 1398 12:55
خدایا شکرت روزی هزار بار خدایا شکرت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 تیر 1398 21:34
چه وقتی؟کجا؟قایق لحظه ها منو میبره تا رسیدن به ما
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 تیر 1398 14:12
دختر شیرازی جونم دختر شیرازی موهاتو به من بنما تا شوم راضی موهامو میخوای چه کنی بی حیا پسر کمند تو بازار ندیدی اینم مثل اونه ولیکن نرخش گرونه ولیکن نرخش گرونه دختر شیرازی جونم دختر شیرازی ابروتو به من بنما تا بشم راضی ابرومو میخوای چه کنی بی حیا پسر کمون تو بازار ندیدی اینم مثل اونه ولیکن نرخش گرونه ولیکن نرخش گرون
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 تیر 1398 17:14
دنیا پر از ادم هایه تنهایی است که از پیشنهاد دادن میترسن یک دیالوگ از فیلمgreen book اول بگم با اینکه این فیلمو قبلا دیدم ولی این پست رو از تو وب یه آدم خیلی خفن کپی کردم : ) ادرسشو نمیزارم چون یه موقع سه کاری میشه پس اصلا منتظرش نباشین : ))) یه سوال به نظرتون چقدر این دیالوگ درسته ؟ یه چیزی که مطمینم اینه اگه به کسی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 تیر 1398 01:32
تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت ای خدای من فدایت جان من جمله فرزندان و خان و مان من تو کجایی تا سرت شانه کنم چارقت را دوزم و بخیه زنم جامه ات شویم شپش هایت کشم شیر پیشت آورم ای محتشم ور تو را بیماریی آید به پیش من تو را غمخوار باشم همچو خویش دست ِ کت بوسم بمالم پای کت وقت خواب آید بروبم جای کت گر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 تیر 1398 11:22
دستش تا مچ رو دهنمه میگه اینقدر ساکتی !درد داری؟میگم اااااااااا و ابرهامو میدم بالا میگه نمیتونی حرف بزنی؟میگم اااااااااا دستشو در میاره میگه درد داری امدم حرف بزنم فایلشوتو دندونم جا گزاشته بود با دندون بالاییم فشارش دادم تا ته رفت تو عصب دندونم زمین و زمان رو گاز میگرفتم و با دستام محکم کناره هایه صندلی رو گرفته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 تیر 1398 00:24
تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت ای خدای من فدایت جان من جمله فرزندان و خان و مان من تو کجایی تا سرت شانه کنم چارقت را دوزم و بخیه زنم جامه ات شویم شپش هایت کشم شیر پیشت آورم ای محتشم ور تو را بیماریی آید به پیش من تو را غمخوار باشم همچو خویش دست ِ کت بوسم بمالم پای کت وقت خواب آید بروبم جای کت گر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 تیر 1398 16:45
یادتونه درباره یه دوستام نوشته بودم می امد تو باغ با هم درس میخوندیم میخواست ازمون وکالت بده و پارسال اینکارو کرد و قبول شد الان وکیل تهرانه این بنده خدا چهار پنج بار قبل پارسالم این کارو کرده بود ولی هر بار لب مرز رد شده بود مثلا هزارتا میخواستن این میشد هزار ده خخخخخخ تا دیگه پارسال قبول شد بنده خدا خانمش اینقدر نذر...