مارا به در می خانه راه ندادند 

تا صبح به گریه در کوی نشستیم 

غافل از باده ساقی طرب مست مست نشستیم 

پرسیدند کز چه در کوی او بنشسته ای ؟

گفتمشان به کجا روم که هر کوچه هر برزن نام نشان اویند 

گفتند خوش امدی به دایره جنون او 

و ما مجنون ، لیلی عالم شدیم. 

.....‌‌‌‌‌‌‌‌....

میدونم  حنام در وادی عشق و معرفت الهی هیچ رنگی نداره  ولی

دلم همزبون میخواد   

پرتو نور رویه تو هر نفسی به هرکسی 

میرسد ،نمیرسد نوبت اتصال من 













نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.