داستان یه ارتشی خوندم  سرهنگ گارد مخصوص شاه که موفق  میشه در مسابقات تکاوری برترین ارتشهایه جهان همراه با تیمش مقام اول در اسکاتلند کسب کنه 

جناب سرهنگ ابشناسان ملقب به ببر من خیلی وقت پیش اسمشو شنیده بودم تابستون یه سال رفتم پیش یه عمویه  یه دوستام سنگ کاری که قد بلند بدن ورزیده ای داشت خیلی خیلی رو ظرافت کار حساس بود دخلم میاورد :)

در وصفش فقط میتونم بگم مرد بود 

دوران شروع خدمتش با شروع جنگ یکی شده بود داوطلب اعزام به جنگ شده بود 3ماه دوره فشرده چریکی دیده بود اعزام شده بود واقعا خاطرات زیبایی تعریف میکرد کلا اون دوران برام کار نبود کلاس درس بود بگذریم از هم دوره ها شهید چمران بود تو عملیات پس گرفتن تپه هایه الله اکبر شرکت کرده بود تعریف کرده بود تو اون عملیات فقط یه شهید داده بودند عملیاتی که ارتش انجامش  داد بود و کوهایی  رو گرفته بودند که از روش با دوشکا دشتی که برش مشرف بود و به عرض 5 کیلوتر مین گزاری شده بود رو پس گرفته بودند اگه بتونید تصور کنید چه موقعیتی بوده میفهمید انجام اینکار چقدر سخت بود و ارتش اینکارو کرده بود تنها با یک شهید  

اوستام اینقدر حرص میخورد میگفت بچها مردمو بدون اموزش بدون تمرین بدون اینکه ذره ای اگاهیاز جنگ  داشته باشند میاوردند میدادند دمه تیر بگذریم 

یکی از ادمایی که تو عملیات شرکت کرده بود همین جناب سرهنگ بود دفعه اول اسمشو از اوستام شنیدم تا اینکه چند وقت پیش اسمشو از یه دوستان ارتشیم باز شنیدم  وسوسه شدم که دربارش تحقیق کنم یه چیزایی درباره لیاقتاش و افتخاراش خوندم که اصلا هنگ کردم 

جالبه هیچکی این مردان بزرگ نمیشناسه اما اونا که اینقدر راحت جوونا مردم میدادند دمه تیر چقدر براشون مراسم میگیرند چقدر اسم یادشونو  زنده نگه داشتند دوستی از همرزما  یکی از همین اقایون تعریف میکرد قسم میخورد با کلاش پشت سر بچه ها واستاده بود میگفت کسی برگرده خودم میزنمش  من هیچی در این باره ندارم بگم 

خودش که مرد بود در حقش جفا شد هیچی ادماشم مثل خودش  مرد  بودند در حقشون جفا شد


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.