برایه او

هزار سال هست که زندانیه توام و مرا چه بهتر که هزار سال دیگر هم زندانی تو باشم .

چه میدانم که بی تو چه میتوانم انجام دهم ؛

مگر کسی که از خویشتن رها شده و محو وجود دیگری شده از خود اختیاری دارد که من داشته باشم ؟

بانویه من 

سالهاست که زیبایی تو مرا مسحور خود کرده؛آن آبشار هایه زیبایی که چهره خورشید گونه ات را میپوشاند ؛آن کمان هایه بسان رنگین کمانت ؛آن دوماه کامل درون چشمانت ؛آن لبها ؛آن ...

گویا بهشت خداوند است که در رویه تو متجلی شده 

نه قبل از من و نه بعد از من 

هیچ کسی قادر به درک تو نمیشود چه رسد به بیان تو ؛

آری تو کمال مطلقی ؛تو ذات مطلقی ؛تو وصف مطلقی

سالهاست که تو را جایی در نزدیک ترین جایه ممکن به خودم 

در زیبا ترین جایه ممکن در جهان خودم

 در مهم ترین لحظه هایه وجودم حس کردم 

من چگونه میتوانم دمی از تو غافل شوم وقتی من توام و تو منی 

مرا دریاب 

دریاب که جز تو کسی نمیتواند کسی را که تورا درک کرده باشد دریابد 

نظرات 1 + ارسال نظر
دختر خوب! شنبه 29 دی 1397 ساعت 16:05

: )

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.