دوستم یه دستی رو بز میگشید میگفت اکبر چطوری بعد یه بوسش میکرد یا یه دفعه پستون یه بزو میگرفت میگفت قاسم بیا بدوشمت و...

گفتم قضیه چیه گفت اون بزه مثل اکبری دوستم پیشونیش بلند میبینمش یاد اکبر می افتم 

اون یکیم قاسم شاگردم خیلی دوسش داشت و...

موندم حالا اسم منو رو کدوم یکی گذشته : )))))))

.......

یه راه خوب واسه تصمیم گیری پیدا کردم 

هر وقت واسه انجام کاری مردد بودید فکر کنید شما اون کارو انجام دادید و ده سال گذشته تو اون حالت حسه خوبی دارید یا بدی اگه حستون خوبه یعنی اون کارو انجام بدید اگه هم نه که معلوم نباید انجامش بدید 

البته این روش پیشنهادیه  نتایجش به خودتون مربوط میشه : )

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.